هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

در صف بهشت

در صف طولانی بهشت در روز قیامت یک راننده اتو بوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند.

نوبت راننده که رسید فرشته ای نگاه عمیقی به کارنامه اش انداخت و بهش گفت:شما بفرمایید بهشت.

نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامه اش کرد و بی معطلی گفت:شما برید جهنم که به خدمتتون برسند.

کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش بلند شد که:این بی عدالتیه که این یارو راننده اتو بوس به بهشت بره و من به جهنم.من که تمام عمرمو تو کلیسا صرف عبادت خدا کردم.

فرشته با مهربانی بهش گفت:ببین اون یارو راننده اتوبوس وقتی رانندگی می کرد تمام سر نشینان اتو بوس هر کاری داشتن ول می کردن فقط دعا می کردند ولی تو وقتی موعظه می خوندی تمام کسانی که تو کلیسا بودند خوابشون می گرفت.

نظرات 4 + ارسال نظر
احسان جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

احسان نظرت چقدر طولانی !!! خسته نباشی
به هر حال مرسی سر زدی

arshia جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ

من جای خدا بودم جفتشونو میفرستادم جهنم حال کنن

چرا بیچاره راننده اتوبوس می دونی چند نفرو به عبادت مجبور کرده

یکدانه ی سرزمین ذهن ها یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://fahimeh1359.blogfa.com

رانندهه چطوری رانندگی میکرده که همه از ترس دعا خون شره بودند!!!

با خشونت

[ بدون نام ] یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ

ا نوشتن شره ، شده درسته!!

بله فهمیدم
اینجا کلا اشتباه بنویسی مشکلی نیست
احسان غلطتو می گیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد