هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

پشتیبان

دیروز پشتیبان مدرسه جدیدم زنگ زد گفت امروز جلسس.

وقتی رفتیم یک ساعت و نیم راجب برنامه ریزی های قلم چی حرف زد بعد یه برگه پشت و رو داد و که توش برنامه امتحانی بود.

هنوز هیچی نشده بهم گفت دو تا واحد تخصصی و یه عمومی انتخاب کنم برای امتحاناتی که می گیره و در واقع آزمون ورودی هم هستند انتخاب کنم منم شیمی و فیزیک و انگلیسی رو انتخاب کردم و امروز دو سوم علوم سوم راهنمایی که باید برای امتحان بخونم و نصف زبان اول دبیرستانو که توی امتحان می یاد خوندم.

خلاصه می خوام بکوش درس بخونم چون دیگه از مقطعی که بتونم زیاد استراحت کنم در اومدم.

راستش بیش از حد انتظار خودم درس خوندم

تقلب

 تقلب در مدارس بنگلادش جرم


به حساب می‌آید و افراد بالای ۱۵ سال


در صورت تقلب کردن، به زندان فرستاده


می شوند

برنامه

خب من دارم آخرین لحظات آزادیمو سپری می کنم چون دوباره سر کلاس زبان برگشتم کلاس نقاشی ثبت نام کردم دو هفته یه بارم مدرسه جدیدم امتحان می گیره . 

ماهی یه بار هم از الان یه آزمون مشابه کنکور می گیره باید همه ی اینا رو هم عالی بدم وگرنه دانش آموزایی رو که می بینن دارن کم کاری می کنن محترمانه از مدرسه پرت می کنن بیرون. 

الانه که کم کم دارم می فهمم الافی های سالای قبل چه کیفی می داد. 

البته نکته مثبتشم اینه که دارم از روند یه نواختی خارج می شم . 

اگر یکم دارین چرت و پرت می شنوین شرمنده دارم رو وبلاگ نویسیم کاری می کنم 

 

۲۴ ساعت اخیر

تو این بیست و چهار ساعت اخیر من داشتم هی از این سایت به اون سایت می رفتم و تلفن می زدم تا جواب آزمون مدارس نمونه دولتی و تیز هوشانو پیدا کنم. 

آموزش و پرورش که کلا از چیزی خبر نداشت زنگ می زدی می گفت نمی دونم اونوقت سایت همین آموزش و پرورش می گفت جواب ۹ تیر می یاد 

اخبار می گفت از دیروز عصر اعلام می شه تا پایان امروز. 

در حالی که آدرسی که سر جلسه به ما دادن وجود خارجی نداره و ما رو به صفحه اصلی یه سایتی هدایت می کنه که اونجا می گه جوابا حد اکثر تا ۱۴ تیر( از طریق آدرس همون سایتی که وجود نداشت) می یاد. 

از طرف مدارس دیگه هم مجبوری چند جا رو بچسبی که اگه اینجا قبول نشدی به اون مدرسه بری که صد البته تیز هوشان هم با این تاخیر انداختن جواب نتایج اون چند تا مدرسه رو هم از چنگ ما لطف می کنن و در میارن 

(اگه بچه کنارتون نشسته این متنو به حالتی بخونین که انگار دارین شنگول منگول می خونین تا بچه از این داستان وحشت ناک نترسه)

دبیرستان

خب الان هم من در راه رفتن به دبیرستانم و همه دارن بهم تبریک می گن از جمله داداشم که میگه خب بد بختیت شروع شدو باید خر خونی بکنیو  کیفاتو بکن منم تو این وضعیت این شکلی سر جام خوشکم زده و نمیدونم چیکار کنم. 

از طرف دیگه با بازگشت من یک خوش آمد گویی گرمی شروع شد برام فرش قرمز پهن کردن (تا الان فقط یه نظر تو پست قبلیم هست ممنون از دلتنگیهاتون 

هی میام پست بذارم بقیه هم می گن کپی زیاد نکن دارم به مغزم فشار میارم اما خاطراتم تو دو خط بیشتر خلاصه نمیشه 

فعلا تنها نکته مثبت تموم شدن مدرسس