من همین الان از سینما پنج بعدی اومدم و خیلی سرحالم.فیلم دایناسورشو دیدم گرچه کوتاه بود ولی خیلی لذت بردم.
صندلی هاش متحرک بود و موقع زلزله حرکت میکرد.کلی هم اپ تو سر و صورتم پاشیدن مثل اب بازی توی پارک اب و اتش خیس شدم.
فیلمش تقریبا ترسناک بود و خیلی مهیج قلبم اومده بود تو دهنم
کم مونده بود سکته کنم ولی همینشم خیلی جالب بود.
سینماشم روبروی خونمونه حتما چند بار دیگه میرم.
راستی امروز تولد دوست صمیمی ولی من از چند روز پیش کادوشو دادم.تولد تولد تولدش مبارک.
امروز که داشتم با پری حرف میزم یاد ی خاطر تقریبا جالب افتادم که گفتم تعریف کنم:
وقتی 7 سالم بود مریض شدم و برای این که بفهمن مریضیم چیه همینجوری می رفتم عکس برداری و ازمایش خون میدادم.
یه بارم که رفتم سی تی اسکن خیلی می ترسیدم چون نمیدونستم چیه که یهو دیدم جیغ یه پسر تقریبا ده ساله رفت هوا و وحشتم بیشتر شد بعد وقتی نوبت من رسید گفتن قبلش باید یه ازمایش خون ازش بگیریم و وقتی رو تخت دراز کشیدم داشتم ب عروسکایی که سمت چپ اتاق اویزون بود نگاه می کرم که مرده گفت این جا رو نگاه کنی می ترسی اونرو نگاه کن و وقتی سرمو چرخوندم کلی وسیله دیدم که شبیه موتور خونه بود و وحشتم چند برابر شد(حالا سمت راست چیش بهتر بود نمیدونم)
وقتی سوزن رو فرو کرد تو دستم که ازم خون بگیره دیدم دوباره امپول رو اورد بیرون و دوباره کرد تو و اورد بیرون(تقریبا هفت بار اینکارو کرد) و بعد فهمید که سوزن سوراخ نداره و نمیشه ازم خون گرفت(این مملکته ما داریم)و رفت و بعد ده دقیقه با یه سوزن جدید اومد و ازمایش خون رو ازم گرفت رو من من رفتم عکس برداری کردم و کارم بعد 3 ساعت تموم شد.(با دست سوراخ سوراخ)
بار دیگر دست دشمنان و بیناموسان از یک جای جدید بیرون آمد.
چند روز پیش گروهی بیدین و ایمان در روز روشن وسط یکی از پارکهای پایتخت دست به اعمالی زدند که اگر در نطفه خفه نمیشدند
درهای بهشت بسته میشد
مردم همه میجهنمیدند
شرایط میرفت که به شکل بیسابقهای از نظر ناموسی کنونی شود
ایمان و امان به سرعت برق
میرفت که مومنین رسیدند
... و بساط علنی بیناموسی بدین صورت برچیده شد.
ماجرا از این قرار است که گویا در یکی از پارکهای تهران گروهی با ابزار و ادوات گوناگون به یکدیگر آب پاشیدهاند.
ریشه قضایا
- آنها در واقع به هم آب نپاشیدهاند، بلکه آب به آسیاب دشمن ریختهاند.
- آنها با این کارشان سعی داشتهاند که از طریق آبپاشی ریشههایِ بنیادیِ اساسیِ اصولِ کلیاتِ مهماتِ اعتقادی را سست کنند.
رئیس پلیس
سردار ساجدینیا، رئیس پلیس پایتخت در گفتگو با «مهر» گفت:
«متاسفانه در ادامه وقایع بوستان آب و آتش امروز تعدادی از پسران و دختران
جوان در یکی از بوستانهای شهر تهران اقدام به انجام اعمال خلاف شئون
اسلام کردند که ماموران پلیس پایتخت پس از اطلاع از ماجرا بلافاصله در محل
حاضر و تمامی این متخلفان و هنجارشکنان را دستگیر و تحویل مراجع قضایی
دادند.»
1- عرض نکردم که ایمان و امان به سرعت برق...؟
2- شما خودتان یک «شدند» بعد از «حاضر»، و یک «کردند» بعد از «دستگیر»
بگذارید. اساساً ادبیات نیروی انتظامی یک طوری است که در مصرف فعل صرفه
جویی میکنند.
3- این پیروزی، خجسته باد، این پیروزی (2 بار)
بدیهیات
بدیهی است که فتنه مذکور از جانب ابوالحسن بنیصدر، القاعده،
سران فتنه، صهیونیسم جهانی، جورج سوروس، کوردلان، اصولگرایان لیبرال،
فتنهگران سال 88، خاندان پهلوی، خاندان هاشمی، دشمنان داخلی، دشمنان
خارجی، تفرقه افکنان، مجاهدین انقلاب اسلامی، اسرائیل، آمریکای جهانخوار،
مجمع تشخیص مصلحت نظام، و ... طراحی و اجرا شده است.
حواشی ماجرا
1- بعد از این اساساً رطوبت بیش از حد در پارکها برای افراد جرم محسوب میشود.
2- گویا در بین دستگیر شدگان مردی بوده که به شدت از هنجارشکنان بیدین و
ایمان دستگیر شده برائت میجسته و اصرار داشته که رطوبت لباس او از
هنجارشکنی نیست، بلکه حاصل «عرق کردگیِ ناشی از ورزش در پارک» است. ماموران
پس از انجام تحقیقات کارشناسی گفتههای وی را تایید کردند و شخص مذکور
آزاد شد.
تحقیقات کارشناسی مزبور شامل دو بخش تحقیقات کوتاه مدت و تحقیقات بلند مدت بود.
تحقیقات کوتاه مدت: یکی از سربازان غیور ماموریت یافت تا رطوبت متهم را در نواحی زیر بغل بو کند. نیم ساعت بعد از بو کردن، وقتی سرباز غیور به هوش آمد تایید کرد که رطوبت متهم ناشی از تعرق است.
تحقیقات بلند مدت: برای محکم کاری تصمیم گرفته شد تا تحقیقات بلند مدت نیز صورت بگیرد. لذا متهم را زیر پنکه سقفی نشاندند. بعد از یک ساعت که کاملا خشک شد، شورههای لباسش موید عرق کردگی وی بود.
آلات جرم
در جستجوهای کارشناسی از محل وقوع جرم ابزار و آلات جرم به دست آمد که تصاویر آنها ضمیمه است.
وبلاگ قاتی پاتی خیلییییییییییییییییییییی باحاله حتما بهش سر بزنین
سحرگاهان به قصد روزه داری
شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند
به آن هرلحظه ای چیزی فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته
سُس و استیک با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم
کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر
درون معده ام با اندکی سیر
وختم حمله ام با یک دو آروغ
بشد اعلام بعداز خوردن دوغ
سپس یک چای دبش قند پهلو
به من دادند با یک دانه لیمو
خلاصه روزه را آغاز کردم
برای اهل خانه ناز کردم
برای اینکه یابم صبر و طاقت
نمود م صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا
کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا
به افطاری برایم شد فراهم
زدم تو رگ کمی از زولبیا هم
وسی روزی به این منوال طی شد
نفهمیدم چسان آمد و کی شد
به زحمت صبح خود را شام کردم
به خود سازی ولی اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم
به ماه روزه ده کیلو فزودم
اگرچه رد شدم در این عبادت
به خود سازی ولیکن کردم عادت
خدایا ای خدای مهر و ناهید
بده توش و توانی را به« جاوید»
که گیرد سالیان سال روزه
اگرچه او شود از دم رفوزه
ادامه مطلب ...