یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات می روند و در ساحل دریا چادر می زنند و در داخل چادر می خوابند……..
نیمه شب هلمز بیدار میشه و واتسن رو هم بیدار می کنه بعد ازش می پرسه :
واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای می گیری؟
واتسن هم شروع میکنه به فلسفه بافی در مورد ستارگان و میگه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچیک به نظر می رسند و در سایر ستارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی می کنند……..
که در اینجا هلمز میگه : واتسن عزیز
اولین نتیجه ای که باید می گرفتی اینه که : چادر مارو دزدیدند!!!!
خب چهارشنبه سوری خیلی خوش گذشت بعضی از همسایه ها فانوس هم اورده بودن و خیلی قشنگ بود.فقط یخورده تو ذوقم خورد چون یکی از ابشارام کار نکرد.
برای عید هم می خوام پست لحظه تحویل سال باشه(البته با این سرعت اینترنت شاید 5-6 ثانیه دیر تر)
عید پیشاپیش مبارک
امروز چهارشنبه سوریه اما اینجا که اتفاق خاصی نیفتاده و ارومه .
منم نمیدونم چیکار میکنم.
هیچ برنامه ای نداشتم الانم دیگه هر چی پیش میاد معلوم نیست
خب این مدت سر نزدمو سرم شلوغ بود
اخه مسافرت بودم رفتم ابشار نیاسر و غار چال نخجیر و...
توی ادامه مطلب هم براتون عکس گذاشتم
راستی توی لینکاتون ادرسمو درست کنین
ادامه مطلب ...
خب تولد هم تموم شد و دیگه ذوقم هم به پایان رسید
حالا نوبت بد بختیه و خوندن برای تیز هوشان.تو این سالا درس زیاد نخوندم حالا باید بشینم خر خونی.
ارشیا هم از اونور میگه حالا خوشیتو بکن که تابستون قراره بشنی درس بخونی تا موقع کنکور بد بخت نشی.
از اونور هم زنگ میزنن تولدمو تبریک بگن میگه:حالا چند سالت شده؟میگم:رفتم تو 15 سال.به جای تبریک میگه : خوبه هنوز به کنکور نرسیدی بیچاره شی.
هم صحبتام شدن شبیه فیلم ترسناک.(راستی گفتم تولدم تموم شده کادو هاش تموم نشده هم کلاسیام هر روز یکیشون بهم کادو دادن
خب دیگه چیزی نمونده بگم
وبلاگ نوشت:
تولد یه سالگی وبلاگ همینه که هسته(احسان)
تولدش مبارک