۱-خداوند ازتو نخواهد پرسید که چه اوتوومبیلی سوار می شدی،بلکه ازتو خواهد پرسیدکه چند نفر را که وسیله نلقیه نداشتن به مقصد رساندی؟
2-خداوند از تو نخوا هد پرسید که زیر بنا ی خانه ات چند متر بود،بلکه از تو خواهد پرسید که که به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟
3-خداوند از تو نخواهد پرسید که در کمدت چند لباس داشتی،بلکه از تو خواهد پرسید که به چند نفر لباس پوشاندی؟
4-خداوند از تو نخواهد پرسید بالا ترین میزان حقوقت چقدر بود،بلکه از تو خواهد پرسید ایا سزاوار گرفتن ان بودی؟
5-خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود،بلکه از تو خواهد پرسید ایا ان را به بهترین نحو انجام دادی؟
6-خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی،بلکه از تو خواهد پرسید برای چند نفر دوست و رفیق بودی؟
7-خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی،بلکه از تو خواهد پرسید با همسایگانت چگونه رفتار می کردی؟
8-خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود،بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
9-خداوند از تو نخواهد پرسید چرا انقدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی،بلکه با مهربانی تو رابه جای دروازه جهنم به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
10-خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی،بلکه خواهد پرسید ایا از خواندن ان برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی؟
امروز امتحان اغازین دارم که از درسای پارساله منم که کتابامو نگه نداشتم فکر نکنم خوب بدم.الانم میرم دیگه خداحافظ.
ورود مواد مخدر جدید به نام پان پراگنام این ماده «پان پراگ»است و در بستهبندی زیبا و با عکسهای هنرپیشههای هندی و پاکستانی به صورت آدامس، پاستیل و پودرهایی با طعم نعنا و خوشبو کننده دهان وارد کشور میشود. قیمت این ماده مخدر الان در مشهد 50 تومان تا 300 تومان میباشد. دلیلی که مصرفکنندگان «پان پراگ»ها را به سمت آن میکشد، احساس گرمی، سرخوشی موقت، سبکی سر، گیجی و شادی کاذب است. این ماده بسیار بسیار سرطان زا هم هست
مدرسه در نماز خانه(خاطره):
امروز زنگ اولو که بیکار بودیم و زنگ تفریحو که زدن کل کلاس شروع کردن به نوشتن مشق های عربی.وقتی هم که معلم می خواست بیاد سر کلاس یکی از بچه ها اومد سر کلاس و گفت که معلم مبارک کمر درد شدید داره و کلاس توی نماز خونه بر گزار می شه و قرار بود حداقل ۱۰ تا صندلی تک نفره بیارن که وقتی رفتم تو نماز خونه دیدم ۵ تا صندلی معمولیه که یکی از صندلی ها رو هم دوستم برام نگه داشته کسایی که جلو بودن که بیچاره ها با بد بختی داشتن عربی می نوشتن(معلم هم از اون عاطفیا بود که داشت از عذاب وجدان می مرد)البته ما هم کمال استفاده رو از عواطفش بردیم و اون ته روی صندلی ها لم داده بودیمزنگ تفریح هم خب کفشم بند دار بود رفنتم سر صف (با چند تا از بچه های کلاس واسه خودمون استراحت می کردیم(از اونجایی که خیلی سر کلاس فعالیت داشتیم)وقتی بچه ها اومدن سر کلاس گفتنیارب همتون منفی گذاشتن(ولی اصلا نمی ونستن منو دوستم هم تو نماز خونه بودیم)زنگ اخر هم باز با همون معلم دینی داشتیم که همه بچه ها خواب بودن بعد هم رفتیم خونه
صف نوشت:
امروز سر برنامه صبحگاهی یکی از بچه ها اومد یه بیت شعر رو خیلی با احساسو قشنگ بخونه و ژِست گرفت ولی به جای این که بگه:
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
گفت:
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور کلبه احسان شود روزی گلستان غم مخور
(بچه های مدرسه من هم که دنبال شر می گردن)پشت سریم بلند گفت:احسان نه مصطفی
بعد اون هم کل مدرسه زدن زیر خنده
امروز همینجوری می خوام خبر های فوتبالی بذارم.