هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

بعد از مدت ها بسیار سر حال شدم البته این اوضاع فقط تا ظهر ادامه داره چون بازم  باید بشینم درس بخونم اما بعد از ظهر میرم خونه ی دوست مادرم و پولی بر پول هایم اضافه میشهفعلا هم که سرمو با اینترنت گرم کردم وبسیار خوشنودم

برادر نوشت:

داداشم هم که بجای این که برگرده از مسافرت منو زور کرده که منم باید برم اونجا.مادرم هم که راضی نمیشه حالا ما چه کنیمفعلا هیچی ندارم بگم خدا حافظ

تا ببینم

حالا رسیدم به یکی از شیرین ترین بخش عیدعیدیمن تا الان فقط یه جا عید دیدنی رفتم اما پول عیدیم با پول تولدم جمع کردم دیدم شدن168000تومن. خدایا زندگی بهم رو کرده(خدا خیلی مرسی...حالا من با این همه پول چی کارها که نمی تونم بکنم

لینک نوشت:

همینه که هست:مطالب جالبی می ذاره وبیشترش حالت طنز داره اما به زن ها توصیه می کنم که سر نزنن چون ممکنه بعدا مجبور بشن در جلسات کنترل اعصاب شرکت کنن(شوخی کردم وبلاگ خیلی قشنگ داره)

گاه نوشته های یک سحر:همونطور که ازش معلومه بیوگرافیشه وخوندنش خالی از لطف نیست البته در اعیام عید به دلیل بودن در مسافرت توانایی نوشتن پست جدید نداره

رهگذر:مطالب خوبی می ذاره و می توان از خواندن وبلاگش بهره برد

یکدانه ی سرزمین ذهن ها:با رفتن به وبلاگش تبدیل به یک پروفسور میشیدپروفسور سعیدی جملات زیبا و پر معنایی ازخودش می گذاره(دیدی چقدر ازت تعریف کردم)

سگ:سخنانی از یک دوست سگ که متاسفانه جدیدا ازش خبری نیست.می تونید بیگرافی یک سگ رو بخونید

دختر روز های بارانی:ایشون هم مطالبی از خودشون می گذارند که خیلی خواندنیست(بی تعارف می گم خیلی)

هفت سنگ:یک دوست جدید هستند که اطلاعات زیادی ازشون ندارم ولی تا همین حد وبلاگ قشنگی دارن

من چقدر از خوندن این وبلاگ ها بهره گرفتم(در ضمن باید بگم وبلاگ همینه که هست رو من اثر بد نذاشت چون من با جنبم)

البته با این نظر دادناش تو وبلاگم کم کم دارم دیونه میشم

احسان ادرس بده بیام بکشمت

نترس نمیامما یه احسان بیشتر نداریم که

خوانندگان

کسایی که میان پست های منو می خونن رو باش:

احسان نوشت:

تو اصلا دقت نمی کنی من چی نوشتم وقتی داشتم این پست رو می نوشتم تو هی می پریدی وسط ازم سوال می کردی(چت)از من چه توقعی داری می خواستی اشتباه نکنم

شبنم نوشت:

مثلا من همینجوری یه سایت بهش معرفی کردم دقیقه به دقیقه میره تو اون سایت به من اصلا سر نمی زنه.

فهیمه نوشت:

باز به اون معرفت فهیمه که من یه تبریک عیدبهش گفتم بهم سر میزنهفهیمه جوندادید

فرزانه نوشت:

تو ام سر میزنی اما کم باز خوبه

سینما (2)

چون دیر به سینما رسیدم ساعت6:40 به9:00موکول شد نه بابا هم چین فیلم بدی نبود ولی بادیدن طرفداران اخراجی ها 3 حالم گرفته شدتازه خالم انقدر عصبی شد که قلبم داشت وا میستادمن نمی فهمم از اومدن به سینما برای دیدن این فیلم چه هدفی دارن که پول هاشون رو بریزن تو جیب ده نمکیباور کنین وقتی بلیط اخراجی ها 3 تموم شد حدود 20 نفر منتظر بودن برن تو وبعد که گفتن جا نداریم تا سکانس بعدی که 3 ساعت بعد بود همون جا منتظر موندنیعنی واقا ده نمکی لیا قت این همه طرفدارو داره من که دو تا چشم داشتم دوتا دیگه غرض گرفتم تا مطمئن شم واقعا این همه ادم برای ده نمکی اومدن

چی بگم دیگه بیشتر از این چیزی به مخم نمیرسه

سینما

امروز می خوام از ۱:۰۰تا۶:۰۰بکش درسام رو انجام بدم که خیلی کار دارم حالا ممانم هم که هیچ وقت سینما نمی یومد امروز گفت ریم سینما (جدایی نادر از سیمین)که کلی جایزه و خرس نقره ای اینها رو برد ببینیم البته از تبلیغاتش به نظر میاد از اون فیلم هایی که من خوشم نمیاد و تو مخم نمیرهو وقتی دارم فیلمو می بینم این شکلی می شمپس ساعت ۶:۴۵ باید برم سینما.

البته حتمافیلم خوبیه ولی من خوشم نمیاد الانم دارم فکر می کنم که تو سینما چیکار کنم باید اسم داستان بینوایان رو رو من گذاشت()

احسان نوشت:

احسان باید اهنگ الفی که تو وبلاگت گذاشتی رو برای خودم بخونم

فرزانه نوشت:

فرزانه چه دل خوشی داشتی چهار تا کیک پختی

پایان نوشت:

الانم که تا ۱۲:۰۰توی اینترنتم تا بعد برم سر کارام