هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

هر چقدر که بخواهی

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

جملات کوتاه و تاثیر گذار

ادم ها عوض می شوند و فراموش می کنند این را به هم بگویند.

شراکت لذت را دو چندان می کند و غم را نیمه.

ادم ها ان چیزی نیستند که در اخرین مکالمشان با شما به نظر می ایند بلکه همانی هستند که در طول مدت رابطه تان شناخته اید.

اگر چیزی را دوست ندارید تغییرش دهید.اگر نمی توانید تغییرش دهید به جای نق زدن ذهنیت تان را عوض کنید.

عشق یا وجود دارد یا وجود ندارد.اما عشق رقیق هم اصلا عشق نیست.

همان جایی که هستی با همان چیز هایی که داری همان کاری را که از دستت ساخته است انجام بده.

خودت باش بقیه نقش ها همه گرفته شدند.

اگر در کاری تبحر دارید هرگز مجانی انجامش ندهید.

بهترین راه های پیش بینی اینده خلق ان است.

مواظب سرمایه گذاری هایی که تشویق سایرین را بر می انگیزد باش چرا که از کاری های بزرگ معمولا با خمیازه استقبال می شود.

هنگامی که حس می کنی دلت می خواهد بقیه زندگی ات را با یک نفر بگذرانی دلت می خواهد ان بقیه ی زندگی هر چه زود تر اغاز شود.

قدم نخست در عشق این است که اجازه دهیم ان که دوستش داریم کاملا خودش باشد و او را چنان تغییر ندهیم که با تصویر خودمان هماهنگ شود. چرا که در غیر این صورت تنها عاشق انعکاسی از خود شده ایم که در او می یابیم.

انکه کمتر دوست میدارد رابطه را کنترل می کند.

انسان ها تنها می مانند چون غالبا به جای پل دیوار می سازند.

بیشترین قدرت برای اسیب رساندن به ما در چنگ انهایی است که دوستشان داریم.


کتاب هم رسید

امروز کتاب های مدرسمو گرفتم.

از زندگی نا امید شدم از بس این کتابا چرتن.

اخه کی گفته من قرار بسیج شم که اموزش دفاعی یادم میدین.

اگه تو این مملکت یه نفر نخواد دینی بخونه باید کی رو ببینه.

تاریخ مدرسه رو خوندن به چه دردم میخوره وقتی همش دروغه.

علوم خوندن به چه درد این کشور میخوره وقتی عملی ازمایشاشو امتحان نمیکنن.

کی گفته من میخوام جهانگرد بشم که باید جغرافیا بخونم اگه می خواستم اضافه درس بخونم حتما خبرتون میکنم ولی دست از سر بچه های بد بخت بر دارین


میدونید روزی که به دنیا اومدین ماه چه شکلی بود؟

کافیه به لینک زیر برید و روز و ماه و سال تولدتون رو به میلادی در اون مشخص کنید :

شکل ماه و روز تولد شما

اگه سال،ماه و روز میلادی تولد خود رو نمیدونید میتونید به اینجا مراجعه کنید.

هشدار

هشدار....!!!!
طبق آخرین یافته موسسه پزشکی آمریکا نوع سرطان جدید پوستی کشف شده است که عامل محرک و ایجاد کننده آن توسط اکسید نیترو سیلور ایجاد می شود
هنگامیکه کارتهای شارژ تلفن همراه را خریداری میکنید، قسمتی را که باید با ناخن بخراشید محتوی این ماده بوده که سرطان زا اعلام شده است
لطفا خراشیدن را با پوست انگشتان یا ناخن انجام ندهید
برای پیش گیری لطفا این ایمیل را به دوستان و عزیزان خود بفرستید تا اطلاع رسانی شود

دو جزیره

یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند.

دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند.

از آنجا که هر کدامشان ادعا می کردند که به خدا نزدیک ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می کند، تصمیم گرفتند که جزیره را به 2 قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند کدام زود تر به خواسته هایش می رسد.

نخستین چیزی که هردو از خدا خواستند غذا بود.

صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف کرد. اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود....

هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی کردند.

مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر کرد...

روز بعد کشتی دیگری شکست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یک زن بود که به طرف بخشی که مرد اول قرار داشت شنا کرد....

در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.


بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذای بیشتری نمود.

در روز بعد مثل اینکه جادو شده باشد همه چیزهایی که خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.

سرانجام مرد اول از خدا طلب یک کشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترک کنند.

صبح روز بعد مرد یک کشتی که در قسمت او در کناره جزیره لنگر انداخته بود پیدا کرد. مرد با همسرش سوار کشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم که تنها ساکن آن جزیره دور افتاده بود ترک کند. با خودش فکر می کرد که دیگری شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست چرا که هیچ کدام از درخواستهای او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود. هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید:

«چرا همراه خود را در جزیره ترک می کنی؟»

مرد اول پاسخ داد:

« نعمتها تنها برای خودم است، چون که من تنها کسی بودم که برای آنها دعا و طلب کردم، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ کدام نیست.»

آن صدا سرزنش کنان ادامه داد:

« تو اشتباه می کنی! او تنها کسی بود که من دعاهایش را مستجاب کردم وگرنه تو هیچکدام از نعمتهای مرا دریافت نمی کردی.»

مرد پرسید:

« به من بگو که او چه دعایی کرده که من باید بدهکارش باشم؟»

جواب آمد:

«او دعا کرد که همه دعاهای تو مستجاب شود.»