دوشنبه امتحان علوم دارم.علوم امسالمون سخت تر از همه ی درسامونه و چون میان ترم بچه ها خوب ندادن بیشتر زمانو به علوم دادن.
من علومو خیلی دوست دارم ولی از فیزیک زیاد خوشم نمیاد اما ارشیا میگه فیزیک توی راهنمایی جالب نیست و تو دبیرستان خوب میشه.
کتاب علوممون چهار بخشه:
ماده و تغییرات ان که کلن یه درس داره که مواد در حال تغییره و شیمی ماست و من عاشق شیمیم
بخش دوم انرژی زندگی هست که عبارت اند از نور رنگ بینایی و مو ج و اینجور چیزا که فیزیکه و زیاد ازش خوشم نمیاد ولی راحته
بخش سوم هم زمین زیستگاه ما هست که عبارت از ساختار زمین و کاربرد سنگ ها و کانی ها و دو درس دیگه.که این بخش رو هم که زیسته دوست دارم
بخش چهارم هم که سخت ترین بخش کتابه و حدود هشت نمرمون از این بخشه دنیای زنده هست که درساش عبارت اند از انسان موجودی زنده و گوارش و گردش مواد با سه درس دیگه.
علوممون کلن چهارده درسه و من درس اولشو که شیمیه بیشتر از همه دوست دارم.
خب کل علوم رو هم معرفی کردم دیگه خدا حافظ
شیمی نوشت:
جمعه با تلاش های بسیار بخش شیمی کتابمو که یه درس بود خوندم و امروز مجبور شدم فیزیک و زیستو یه روزه بخونم تا فردا بخش دوم زیستو که دنیای زنده است رو بخونم
فیزیک نوشت:
دیروز بخش فیزیک رو هم تموم کردم اما زیست مونده واسه امروز
بچه ها همونطور که میدونین دینی درس سنگینیه و امروز می خوام حد سنگین بودنشو تعریف کنم:
برای امتحان دینیمون یه روز هم وقت نذاشتن و ساعت سه هم امتحان بود .من تا ساعت دو و نیم خوندم و یه ربع به سه با اژانس رفتم.و وقتی سر جلسه رفتم دیدم وضعیت همه بچه ها خرابه و نمیدونستیم که کی مراقبمونه و وقتی مراقبمون اومد بچه ها از شادی دست زدنو جیغ کشیدن(فکر کنم بهترین خبر زندگیشون بود)چون این مراقب گل ما تنها معلم مدرسه بود که میشد تو صورتش زل زد و تقلب کرد اون هم اصلا نفهمه.به هر حال من همه ی امتحانمو دادم و یه سوالو نوشتم ولی به اخرش شک داشتم و یادم رفته بود برای همین نشستم تا شاید یادم بیاد(چون من خیلی اوقات که میشینم یه ربع فکر میکنم یادم میاد)به هر حال از برگه که گذشتم و همینجوری داشتم فکر میکردم که دیدم بله جلوییم و پشت سریم اطلاعاتشون تموم شد (منم دلم به حالشون سوخت خب)جلوییم برگشته بود رو نیمکتم و همه ی جوابا رو میدید(حتی یه مدت کوتاه برگه رو بکل برداشت و رونویسی کرد)و من هم با پشت سریم به مصاحبت پرداختم و مشکلاتشو بر طرف کردم و وقتی وظیفم تموم شد دیدم نه بقیه بچه ها هم کمک می خوان و اتفافا بهترین دوستم(البته نه دوست صمیمیم از اون یه درجه پایین تر)که زرنگ ترین شاگرد کلاس بود یه گروه تشکیل دادیم و اون به ردیف سمت چپ رسوند و من به ردیف سمت راست.همینجوری که داشتیم به بقیه کمک میکردیم یهو یادمون افتاد خودمون هم داریم امتحان میدیم اون پنج دقیقه رو یه سوال فکر کردو جوابشو فهمیدو نوشتو رفت.و موند من من هم ده دقیقه فکر کردم و یادم افتاد .
و برگه رو دادمو اومدم بیرون(و یکی از بچه ها هم سر برگه دادن من خیلی ضایع شد که داستانشو بعدن براتون تعریف میکنم.
نمره نوشت:به هر حال بعد این همه دنگو فنگ دینیم هم بیست میشم
ارمان نوشت:
گفتی برگتو میدادی به دوستتت سنگین تر بودی دیدی دادم
دوستای گلم امتحان نگارش رو هم دادم اون هم بیست میشم
این جلوییم هم بیستو چهار ساعته رو برگه من بودم اصلا من مونده بودم معلم هم یه لحظه حتی نفهمید تکیه زده بود به دیوار واسه خودش هر چی رو که می خواست بدونه بر می گشت رو برگه من نگاه میکرد. مراقب هم که نمیدونم حواسش کجا بود.
احسان نوشت:
راستی احسان شتره چی شد
لعنت به من که سر یه موضوعی اعصابم خرد شد و نتونستم اونقدر که باید تاریخ بخونم.
لعنت به چاپ کتاب که انقدر اسمو کوچیک نوشته ادم جاش میندازه.
دوباره لعنت به خودم که با وجود این که کم خوندم خط به خط کتاب رو بلد بودم ولی به خاطر راموش کردن یه اسم اون پنج خطی که بلد بودم به هدر رفت.
بچه ها امسال خیلی می خواستم معدلم بیست بشه ولی توی تاریخ اسم یه جنگو گفت و گفتش که بگیم این جنگ بین چه کسایی رخ داده و نتیجش چی شد.اما من دستو پا چلفتی فراموش کار کل جنگ رو بلد بودم مثل کتاب بنویسم ولی اسم جنگ رو یادم رفته بود و نفهمیدم این جنگی که میگه همون جنگیه که من بلدم و جوابشو اشتباه نوشتم.
الان اگه همه ی امتحانماتمم بیست بشم ولی معدلم بیست نمیشه.
دیگه حوصله شکلک گذاشتنو ندارم فقط بدونین همش دارم به خودم فحش میدم.