حدود یه ساعت داشتم برای پستم عکس جمع میکردم تا تموم شد و انتشارو زدم این بلاگ اسکای قاطی کرد و یه ساعت زحمتم به باد فنا رفت دیگه پست ندارم
امروز کاره های روزانمو انجام دادم وساعت ۱۱:۰۰ ناهار خوردم(اخه این هفته بعد از ظهریم)بعد از ناهار اومدم به وبلاگم و دوستان سر زدم بعد یه بازی که احسان بهم معرفی کردو رفتم ببینم چجوریه که به یه مشکلی برخوردم وتا ساعت ۱۲:۲۰ داشتم از احسان سوال می کردم و اون هم راهنماییم می کرد.بعد که اومدم برم یکی از دوستان سلام گفت و ما هم عذر خواهی کردیم و گفتیم باید برم مدرسه که خودم خجالت کشیدم انقدر سری خدا حافظی کردم
.بعد از این همه دنگ و فنگ که مدرسه گفته بود از اداره بخش نامه اومده باید بیاین وقتی به مدرسه رسیدم گفتن مدرسه تعطیله ومن قیافم این شکلی شد
اخه از ساعت ۹:۰۰ کارامو کرده بودم اومدم استراحت کنم دیرم شد بدوبدو رفتم دیدم الکی اومدم
.
این هم روز زیبای ماکیف میکنین زندگی من رو.
دیگه سرتونو درد نمیارم بابای
ما ذامتحان های مستمرمونو دادیم امتحان های ترم هم از ۱ خرداد شروع میشه حالا من نمیدونم چه گیریه همه ی معلما دارن امتحان میگیرن اعصابم خرد شد ببین چقدر به ادم فشار می ارن که دختر زرنگ سر بزیر کلاس ما سر امتحالن از چهار طرف داشت تقلب میگرفت میگفت من اصلا اینطوری نبودم الان به تقلب محتاج شدم
کار معلما رو میبینین تو رو خدا
(حالا فکر نکنین من چقدر غر غرو و اخمو هم ها این یه ماهه اینجوری شدم)
دوستان گلم یکشنبه امتحان های ترمم شروع میشه و از شدت ترس قلب تند تند میزنه و یه خورده قاطی کردم و هر لحظه یه دجور میشم مثلا الان خوش حالم ولی ممکنه که چند ساعت دیگه بزنم زیر گریه باید حتما یه سر دکتر برم فعلا دیگه خدا حافظ .چون نمیدونم چی بنویسم
سلام دوست جونام طاقت نیاوردم اومدم.اخه توی مدرسه سر یه چیزی خیلی حالم گرفته که تا اخر سال تحصیلی مجبورم تحمل کنم.ولی بی خیال دو هفته بیش تر که نمونده هر چه باد اباد.دوستون دارم خدا حافظ